سهراب سپهری شاعر، نویسنده و نقاش ایرانی و از مهمترین شاعران معاصر ایران است. وی در سال 1307 در قم به دنیا آمد و پس از مدتی به سرزمین اجدادی خود در کاشان نقل مکان کرد. وی فارغ التحصیل دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران بود. و پس از انتشار چندین مجموعه شعر نیمایی در اداره کل هنرهای زیبا در قسمت موزه ها شروع به کار کردو در هنرستان ها به تدریس می پرداخت.
سهراب در سال های نوجوانی پدرش را از دست داد و در یکی از شعرهای دوره جوانی چنین سروده است:
در عالم خیال به چشم آمدم پدر
کز رنج چون کمان قد سروش خمیده بود
دستی کشید بر سر و رویم به لطف و مهر
یک سال می گذشت، پسر را ندیده بود
سهراب سپهری از نامآوران ادب و هنر معاصر ایران است. او را «شاعر طبیعت» نیز لقب دادهاند. سالهای کودکی سپهری در کاشان سپری شد. پدر و مادرش هر دو اهل هنر بودند. سپهری دهه اول و دوم زندگی خود را با علم و هنر بهسر آورد. دهه سوم زندگیاش را به تجربهاندوزی و سفر و دهه چهارم را بیشتر در سفرهای دراز گذراند زبان شعری سهراب در برخی اشعارش ساده و بیآلایش و در برخی دیگر آمیخته با مضامین و مفاهیم عرفانی و فلسفی است.
چترها را باید بست
زیر باران باید رفت
فکر را، خاطره را، زیر باران باید برد
با همه مردم شهر ، زیر باران باید رفت
دوست را، زیر باران باید دید
عشق را، زیر باران باید جست
زیر باران باید بازی کرد
زیر باران باید چیز نوشت، حرف زد، نیلوفر کاشت
زندگی تر شدن پی در پی
زندگی آب تنی کردن در حوضچه اکنون است.
رخت ها را بکنیم:
آب در یک قدمی است
روشنی را بچشیم
ببریم این همه سرخ، این همه سبز
از مجموعه آثار سهراب سپهری به همراه گزیده ای از اشعار هر مجموعه می توان به موارد زیر اشاره کرد:
آوار آفتاب: در سرای ما زمزمه ای، در کوچه ما آوازی نیست.
صدای پای آب: شب، گلدان پنجره ما را ربوده است. پرده ما در وحشت نوسان خشکیده است.
ما هیچ ما نگاه: اینجا، ای همه لب ها! لبخندی ابهام جهان را پهنا می دهد.
زندگی خواب ها: پرتو فانوس ما، در نیمه راه، میان ما و شب هستی مرده است.
حجم سبز: صدای تو خوب است، صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است که در انتهای صمیمت حزن می روید.
مرگ رنگ: ستون های مهتابی ما را، پیچک اندیشه فرو بلعیده است.
مسافر: اینجا نقش گلیمی، و آنجا نرده ای، ما را از آستانه ما بدر برده است.
شرق اندوه: می رفتیم، و درختان چه بلند، و تماشا چه سیاه! راهی بود از ما تا گل هیچ.
به نظر میآید سهراب به اصلی یگانه که در وجود یکایک پدیدهها جاری است اعتقاد دارد چنانکه در اشعارش از نوعی همبستگی و از پیوندی میگوید که در پس پشت هر آنچه در زندگی هست وجود دارد. اشعار او زلال است و جان زندگی در تکتک لحظات آن جریان دارد. بینش و منش سهراب در ابیاتی که سروده، حضوری پررنگ دارند و سیلان ذهن او از مسیر کلمات رخ مینماید. سهراب را میتوان شاعر صلح و دوستیها دانست:
خواهم آمد گلسرخی به گدا خواهم داد/ زن زیبای جذامی را گوشواری دیگر خواهم بخشید/ کور را خواهم گفت: چه تماشا دارد باغ/ مار را خواهم گفت: چه شکوهی دارد غوک!
شعر سهراب سپهری منبعی غنی از استعاره های بدیع است. سپهری بهعنوان شاعری که عمیقاً مشغول متقاعد کردن ما برای دیدن چیزهای متفاوت است، مفاهیم کلیدی مانند زندگی و مرگ را در شعرهای خود بازتعریف میکند. او برای اینکه درک جدیدی از این مفاهیم به ما بدهد، استعاره های متعددی خلق می کند. کاوش در استعاره های او از طریق رویکرد شاعرانه شناختی کمک می کند تا بفهمیم او چگونه آنها را می سازد. شاعرانگی شناختی، رشته ادبی جدیدی است که در کنار سایر موارد، سعی در یافتن رابطه بین آثار ادبی و زبان روزمره دارد.
او سرانجام در غروب ۱ اردیبهشت سال ۱۳۵۹ در بیمارستان پارس تهران به علت ابتلا به بیماری سرطان خون درگذشت. صحن امامزاده سلطان علی بن محمد باقر روستای مشهد اردهال واقع در اطراف کاشان میزبان ابدی سهراب گردید.
در ابتدا یک کاشی فیروزه ای در محل دفن سهراب سپهری نصب شد، و سپس با حضور خانواده وی سنگ سفید رنگی جایگزین آن گردید که بر روی آن قسمتی از شعر «واحه ای در لحظه» از کتاب حجم سبز با خطاطی رضا مافی حکاکی شده بود:
به سراغ من اگر می آیید
نرم و آهسته بیایید
مبادا که ترک بردارد
چینی نازک تنهایی من
سپهری از رازهای بودن و زیستن و هماهنگی کامل با جهان هستی سخن میگوید. اندیشه او از مرزهای جغرافیایی و عادتهای ذهنی میگذرند، از جزء به کل میرسند و ما را متمرکز بر دانایی میکند. به باور او این آگاهی و هوشیاری، ابزار و رویکردی خواهد بود که انسان مدرن و استحاله شده در دنیای ماشین را به اصل خود، جاودانگی بازگشت خواهد داد بدون انکار مظاهر و لوازم مورد نیاز زندگی امروز. او ترجمان و میراثدار اندیشه و آگاهی عارفان مشرق زمین به زبان امروز و در زمان امروز بود. سهراب از سادگی، سازگاری و پایندگی طبیعت و محیط پیرامونش الهام می گیرد و انسان را به سمت دوستی، زندگی، طبیعت و وارستگی سوق می دهد.