مشرف الدین مصلح بن عبدالله شیرازی شاعر و نویسنده بزرگ قرن هفتم هجری قمری است. تخلص او «سعدی» است و در سال ۶۰۶ هجری قمری چشم به جهان گشود. جوانی به مدرسه نظامیه بغداد رفت و به تحصیل ادب و تفسیر و فقه و کلام و حکمت پرداخت. سپس به شام و مراکش و حبشه و حجاز سفر کرد و پس از بازگشت به شیراز، به تألیف شاهکارهای خود دست یافت. وی در سال ۶۵۵ ه.ق سعدینامه یا بوستان را به نظم درآورد و در سال بعد (۶۵۶ ه.ق) گلستان را تألیف کرد. علاوه بر اینها قصاید، غزلیات، قطعات، ترجیع بند، رباعیات و مقالات و قصاید عربی نیز دارد که همه را در کلیات وی جمع کردهاند.
شیخ سعدی ظاهراً فردی متدین و بدون تعصب بود. او دیدگاهی گسترده و قلبی سرشار از مهربانی نسبت به همه نوع بشر داشت. از آنجایی که بشر و آزادی برای او بیشترین اهمیت ممکن را داشت، مهمترین آرزوی او این بود که همه ملت ها را در هماهنگی ببیند.
دغدغه اصلی سعدی آموزه های اخلاقی است که بیشتر در بوستان و گلستان به آن پرداخته است. تمام آثار او ثابت می کند که سعدی فراتر از یک شاعر یا نویسنده بوده است. او به نوعی حکیمی بود که همه مسائل اخلاقی، عرفانی، الهیات، سیاست، جامعه شناسی و حکمت عملی را به شیوه ای بسیار حرفه ای تحلیل کرده است.
یکی از برجسته ترین ویژگی های سعدی، شجاعت او در سخن گفتن در برابر حاکمان بود. او هرگز به تملق و ستایش بیرویه حاکمان تن نداده که همواره در مورد بیثباتی قدرت به آنها توصیه میکرد.
به بازوان توانا و قوت سر دست
خطاست پنجه مسکین ناتوان بشکست
نترسد آن که بر افتادگان نبخشاید
که گرز پای در آید کسش نگیرد دست
هر آن که تخم بدی کشت و چشم نیکی داشت
دماغ بیهده پخت و خیال باطل بست
ز گوش پنبه برون آر و داد خلق بده
وگر تو میندهی داد روز دادی هست
بنی آدم اعضای یکدیگرند
که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار
تو کز محنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهند آدمی
طنز در آثار سعدی نقش مهمی دارد. ریشه ویژگی را در اندیشه و دیدگاه شاعر می توان یافت. شعر سعدی شیرازی سرشار از شادی و نشاط است. او با استفاده از شوخ طبعی از کسالت در اشعارش جلوگیری می کند و بر تاثیر آن می افزاید.
از آثار سعدی می توان به بوستان سعدی (برخی از اشعاری که در کتاب بوستان سعدی وجود دارد، نشان دهنده یکی از تجربیات سعدی است که در سفرهای خود به دست آورده است) گلستان سعدی (در کتاب گلستان میتوان نظم و نثر مسجع را به صورت همزمان مشاهده کرد) غزلیات سعدی (با مضامین عشق و عرفان)، نصیحه المولک (با مضامین پند و اندرز)، مجالس پنجگانه (خطبه ها و سخنرانی ها)، قصاید عربی و فارسی، ملمعات، مثلثات و ترجیعات(سه گانه سعدی با قالب ترجیع بند) مراثی (در ستایش خلیفه مقتول) و صاحبیه (در ستایش شمس الدین) اشاره کرد.
با جوانی سر خوش است این پیر بی تدبیر را
جهل باشد با جوانان پنجه کردن پیر را
روز بازار جوانی پنج روزی بیش نیست
نقد را باش ای پسر کآفت بود تأخیر را
ای که گفتی دیده از دیدار بت رویان بدوز
هر چه گویی چاره دانم کرد جز تقدیر را
زهد پیدا کفر پنهان بود چندین روزگار
پرده از سر برگرفتیم آن همه تزویر را
سعدیا در پای جانان گر به خدمت سر نهی
هم چنان عذرت بباید خواستن تقصیر را
سعدی در مدت تحصیل در بغداد از حضور استادان بنام دوران خود از جمله سبط بن جوزی و شهابالدین عمر سهروردی، صوفی مشهور، بهره برد. به استناد یکی از سرودههای سعدی، او در این دوره از مدرسه نظامیه شهریه دریافت میکردهاست. سعدی پس از تحصیل در نظامیه، شغل واعظی پیشه میکند که مستلزم سفر به مناطق مختلف و ارائه خطابه و ارشاد مردم بودهاست. با توجه به شواهد متعددی که در بوستان و گلستان وجود دارد، سعدی مدتی را در شهرهای مختلف شام مانند دمشق و بعلبک به سر برده و به کار تدریس و موعظه مشغول بودهاست. مسلم است که سعدی به حجاز، شام و آسیای صغیر سفر کردهاست. با این حال نشانههایی از سفر به هندوستان، ترکستان، غزنین، آذربایجان، فلسطین، چین، یمن و آفریقای شمالی هم در سرودههای وی یافت میشود. اما بهنظر میرسد که بعضی از این سفرها داستانپردازی باشند و بهطور منطقی پایه نمادین و اخلاقی داشته باشند.
نکته قابل توجه در بررسی مذهب سعدی این است که با وجود اینکه او در ستایش خداوند و خاندان پیامبر و خلفای چهارگانه اشعاری سروده است با این حال او اصراری به تبلیغ مذهب خود و زیر سؤال بردن سایر مذاهب نمیکند و بیشتر بهعنوان یک شاعر اصول اخلاقی را انعکاس میدهد و تبیین میکند.
چو بلبل سحری برگرفت نوبت بام
ز توبه خانه تنهایی آمدم بر بام
نگاه میکنم از پیش رایت خورشید
که میبرد به افق پرچم سپاه ظلام
بیاض روز برآمد چو ازدواج سیاه
برهنه بازنشیند یکی سپیداندام
دلم به عشق گرفتار و جان به مهر گرو
درآمد از درم آن دلفریب جان آرام
سرم هنوز چنان مست بوی آن نفس است
که بوی عنبر و گل ره نمیبرد به مشام
دگر من از شب تاریک هیچ غم نخورم
که هر شبی را روزی مقدر است انجام
تمام فهم نکردم که ارغوان و گل است
در آستینش یا دست و ساعد گلفام
در آبگینهاش آبی که گر قیاس کنی
ندانی آب کدام است و آبگینه کدام
بیار ساقی دریای مشرق و مغرب
که دیر مست شود هر که می خورد به دوام
من آن نیم که حلال از حرام نشناسم
شراب با تو حلال است و آب بی تو حرام
به هیچ شهر نباشد چنین شکر که تویی
که طوطیان چو سعدی درآوری به کلام
رها نمیکند این نظم چون زره درهم
که خصم تیغ تعنت برآورد ز نیام
سعدی در سال ۶۹۰ هجری قمری در گذشت. آرامگاه سعدی در شمال شرقی شهر شیراز، در دامنه کوه پهندژ و در کنار باغ دلگشا واقع شده است. محل دفن سعدی یک خانقاه بود که او در سالهای پایانی زندگی خود در آن میزیست و هماکنون این مجموعه، «سعدیه» نامیده میشود. در اطراف مقبره سعدی، مقابر زیادی از بزرگان دین همانند شوریده شیرازی وجود دارد که بنا به وصیت خود در آنجا مدفون شدهاند.
هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم
نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم
به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم
شمایل تو بدیدم نه صبر ماند و نه هوشم
حکایتی ز دهانت به گوش جان من آمد
دگر نصیحت مردم حکایت است به گوشم
مگر تو روی بپوشی و فتنه بازنشانی
که من قرار ندارم که دیده از تو بپوشم
من رمیدهدل آن به که در سماع نیایم
که گر به پای درآیم به در برند به دوشم
بیا به صلح من امروز در کنار من امشب
که دیده خواب نکردهست از انتظار تو دوشم
مرا به هیچ بدادی و من هنوز بر آنم
که از وجود تو مویی به عالمی نفروشم
به زخمخورده حکایت کنم ز دست جراحت
که تندرست، ملامت کند چو من بخروشم
مرا مگوی که سعدی طریق عشق رها کن
سخن چه فایده گفتن چو پند میننیوشم؟
به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل
و گر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم