شاید هوش هیجانی یا هوش عاطفی یا EQ مفهوم جدیدی به نظر بیاید، اما واقعیت این است که همین مفهوم، با نامهای متفاوت، بیش از یک قرن دغدغهی روانشناسان بوده است. شاید کمتر اصطلاحی را بتوان در حوزهی مدیریت و روانشناسی یافت که به اندازهی هوش هیجانی، همزمان از یک سو مفاهیم ارزشمند و عمیق را در خود جای داده و از سوی دیگر، به صورت گسترده در قالب حرفها و توصیهها و ادعاهای غیرعلمی، رواج یافته و تکثیر شده باشد.
هوش عاطفی، هوش احساسی یا هوش هیجانی به انگلیسی: Emotional intelligence | EI شامل شناخت و کنترل عواطف و هیجانهای خود و دیگران است. به عبارت دیگر، شخصی که EI بالایی دارد، سه مؤلفه هیجانها را بهطور موفقیت آمیزی با یکدیگر تلفیق میکند: مؤلفه شناختی، مؤلفه فیزیولوژیکی و مؤلفه رفتاری.
افراد دارای هوش هیجانی بالا می توانند احساسات خود و دیگران را تشخیص دهند ، از اطلاعات احساسی برای هدایت تفکر و رفتار، تشخیص بین احساسات مختلف و برچسب گذاری مناسب آنها استفاده کنند و احساسات را برای سازگاری با محیط تنظیم کنند.
هوش هیجانی، احساسی یا عاطفی شامل شناخت، کنترل عواطف و هیجانهای خود است. هوش هیجانی، اصطلاح فراگیری است که مجموعه گستردهای از مهارتها و خصوصیات فردی را دربرگرفته و به طور معمول به آن دسته مهارتهای درون فردی و بین فردی گفته میشود که فراتر از دایره مشخصی از دانشهای پیشین، مانند بهره هوشی و مهارتهای فنی یا حرفهای است.
هوش هیجانی (EI) به توانایی درک، کنترل و ارزیابی احساسات اشاره دارد. برخی از محققان معتقدند که هوش هیجانی قابل یادگیری و تقویت است، درحالیکه برخی دیگر ادعا میکنند که این ویژگی ذاتی است. توانایی بیان و کنترل احساسات ضروری است، اما توانایی درک، تفسیر و پاسخدادن به احساسات دیگران نیز بسیار حائز اهمیت است. دنیایی را تصور کنید که در آن نمیتوانید بفهمید چه زمانی یکی از عزیزانتان احساس ناراحتی میکند یا یکی از همکارانتان عصبانی است. روانشناسان از این توانایی بهعنوان هوش هیجانی یاد میکنند و حتی برخی از کارشناسان معتقدند که هوش هیجانی میتواند در موفقیت شما در زندگی مهمتر از IQ باشد.
اصطلاح هوش عاطفی برای اولین بار در دهه ۱۹۹۰ توسط روانشناسی به نام پیتر سالووی مطرح شد. او اظهار داشت، کسانی که از هوش هیجانی برخوردارند، میتوانند عواطف خود و دیگران را کنترل کرده، بین پیامدهای مثبت و منفی عواطف تمایز گذارند و از اطلاعات عاطفی برای راهنمایی فرایند اندیشه و اقدامات شخصی استفاده کنند.
تعدادی از ارزیابی های مختلف برای اندازه گیری سطح هوش هیجانی بوجود آمده است. چنین آزمایشاتی به طور کلی به یکی از دو نوع تقسیم می شوند: آزمون های خود گزارش و آزمون های توانایی:
آزمونهای خود گزارشگری رایج ترین آزمون ها هستند زیرا راحت ترین و ساده ترین راه برای انجام و نمره گذاری هستند. در چنین آزمایشاتی، پاسخ دهندگان با رتبه بندی رفتارهای خود به سوالات یا اظهارات پاسخ می دهند. به عنوان مثال ، در جمله ای مانند “من اغلب احساس می کنم که احساس دیگران را درک می کنم” ، یک آزمون دهنده ممکن است این عبارت را مخالف ، تا حدودی مخالف ، موافق یا کاملاً موافق توصیف کند.
از سوی دیگر، آزمون های توانایی شامل پاسخگویی افراد به موقعیت ها و سپس ارزیابی مهارت های آنها می شود. چنین آزمایشاتی اغلب افراد را ملزم می کند تا توانایی های خود را نشان دهند، سپس توسط شخص ثالث رتبه بندی می شود.
در متنها و سخنرانیهایی که دربارهی هوش هیجانی میخوانیم و میشنویم، دو اصطلاح EQ و EI هم زیاد دیده میشوند. اصطلاح EI مخفف Emotional Intelligence است و از نخستین روزهایی که مفهوم هوش هیجانی مطرح شد، استفاده از آن رواج یافت. معمولاً نوشتهها و مقالههای رسمی، استفاده از EI را ترجیح میدهند. اصطلاح EQ کمی تجاریتر است و به تقلید از ضریب هوشی یا IQ مخفف Intelligence Quotient ساخته شده است.
وقتی EI را به کار میبریم، منظورمان هوش هیجانی به شکل کیفی است (مثلاً به صورت کاملاً کیفی، از اصطلاحهای هوش هیجانی بالا و هوش هیجانی پایین، یا اهمیت هوش هیجانی حرف میزنیم؛ بدون اینکه منظورمان واقعاً مقدار عددی هوش هیجانی باشد (. اما اگر از EQ استفاده میکنیم، قاعدتاً منظورمان این است که هوش هیجانی را به شکل یک شاخص عددی مد نظر داریم. اگر شاخص واضح و پرسشنامه شفافی را تعیین نکرده باشیم و صرفاً مدام EQ را در برابر IQ قرار دهیم، میتوان گفت در حال استفادهی تجاری از این بحث علمی هستیم.
“دانیل گلمن” در کتابش به نام “هوش هیجانی: چرا از IQ مهمتر است؟” به پنج دستهبندی از هوش هیجانی اشاره میکند. برای استخدام کارجویانی که قرار است در شرکت یا سازمان شما به رشد و تکامل برسند، دنبال گزینههایی باشید که دارای این پنج دسته توانایی باشند.
خودآگاهی: اگر یک فرد دارای سطح سالم و مناسبی از خودآگاهی باشد، نسبت به نقاط ضعف و قوت خود و اینکه رفتارش چگونه روی دیگران تاثیر خواهد گذاشت نیز مسلط خواهد بود. یک شخص خودآگاه معمولاً بهتر از دیگران میتواند از انتقادات سازنده چیزی یاد بگیرد.
خودتنظیمی: شخصی که EQ بالایی دارد قادر است به شکلی بالغانه احساسات خود را بروز دهد و در مواقع لزوم، خویشتنداری را تمرین کند. چنین فردی به جای سرکوب احساسات خود، آنها را به شکلی کنترلشده و محدود بروز میدهد.
انگیزه: افرادی که به لحاظ هیجانی باهوش محسوب میشوند، خودانگیخته هستند. آنها به سادگی از طریق محرکهایی نظیر پول یا مقام برانگیخته نمیشوند. این افراد به هنگام بروز ناامیدی عموما خوشبین و انعطافپذیر هستند و با یک بلندهمتی و جاهطلبی درونی، خود را از مهلکه ناامیدی خارج میکنند.
همدلی: انسانی که از ویژگی همدلی برخوردار است، صاحب حس دلسوزی و درک طبیعت انسان هم هست، حواسی که به او اجازه میدهند تا با انسانهای دیگر به لحاظ احساسی رابطه برقرار کند. توانایی همدردی به شخص اجازه میدهد که خدمات خوبی به دیگران ارائه کند و نگرانیها و دغدغههای آنها را پاسخ دهد.
ارتباطات انسانی: اشخاصی که هوش هیجانی بالایی دارند قادرند تا خیلی سریع با همگروهیهای خود رابطهای برپایه توافق و اعتماد برقرار کنند. آنها همچنین از جنگ قدرت و زیرآبزنی اجتناب میکنند. آنها از کار کردن با سایرین لذت میبرند و روابطشان با دیگران را بر پایه احترام پیش میبرند.
افراد با هوش هیجانی بیشتر احتمال دارد درک بهتری از خود داشته باشند و تصمیمات آگاهانه ای را بر اساس عواطف و منطق ترکیب کنند. به طور کلی، فرد را به خودشکوفایی سوق می دهد. در سالهای اخیر ارتباط و اهمیت هوش هیجانی در زمینه های رهبری تجاری، مذاکرات تجاری و حل اختلافات به طور فزاینده ای شناخته شده است، و صلاحیت های حرفه ای و توسعه مداوم حرفه ای جنبه هایی از درک احساسات و توسعه بینش بیشتر در تعاملات احساسی را شامل می شود.