تجلی عشق در اشعار حافظ

  • از
تصویر تجلی عشق در اشعار حافظ

خواجه شمس الدین محمد بن بهاءالدین محمد حافظ شیرازی مشهور به لسان‌الغیب، ترجمان الاسرار، لسان‌العرفا و ناظم‌الاولیاء، شاعر فارسی‌زبان سده هشتم هجری قمری شیراز است. بیش‌تر شعرهای او غزل است. حافظ از مهم‌ترین اثرگذاران بر شاعران فارسی‌زبان پس از خود شناخته می‌شود. در سده‌های هجدهم و نوزدهم میلادی اشعار او به زبان‌های اروپایی نیز ترجمه شد و نامش به محافل ادبی جهان غرب نیز راه یافت. در تقویم رسمی ایران ۲۰ مهر روز بزرگداشت حافظ نامیده شده‌است.

عشق پیوسته در دریای بیکران ادبیات ایران موج می زند. عشقی که در شور شیرین و فرهاد رنگ یافته، عشقی که در غزل لیلی، مجنون به درد فراق مبتلا گشته، عشقی که دست رستم را به خون سهراب آلوده کرده، عشقی که در شیخ صنعان دل و دین از دست داده، عشقی که در غزل مولانا به رقص و پایکوبی درآمده، عشقی که در غزل رعنای حافظ ستایش شده است. همه حکایت از دردی شیرین و تلخ دارند که درمانش هم خود عشق است.

عشق در روح حافظ جایی بلند و گسترده دارد. جهان هستی را طفیل آن می داند، عاقل ترین عاقلان را در دایره عشق سرگردان می بیند، گِل آدم را با عشق سرشته اند و از این روست که فرشته با همه بزرگی به مرتبه او نمی رسد؛ زیرا عشق نمی داند. بدون عشق انسان نسبت به بقیه جانداران زمین هیچ برتری ندارد و موجودی ست بی روح و بی فروغ.

حافظ خود را بنده عشق می داند و از دیدگاه وی عشق، روح و معنای جهان هستی است. عشق انگیزه آفرینش است و آدمی و پری همه طفیل عشق هستند. عشق با فروغش آتش به همه عالم مي‌زند اما در حریم حرمت عشق عقل را راهی نیست و نغمه عشق است كه هرگاه اراده كند راه به جایی دارد و راهی است راه عشق كه هیچش كناره نیست.

READ  سعدی استاد سخن

ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست           منزل آن مه عاشق کش عیار کجاست

شب تار است و ره وادی ایمن در پیش       آتش طور کجا موعد دیدار کجاست

مهم ترین بارگاه عشق در اشعار حافظ عشق عرفانی است که با صداقت و قداست رو به درگاه باری تعالی می نماید و با چشم عشق به حبیب می نگرد.  در دل راه میابد و آتش و غوغا به پا می کند و آنگاه با این عشق دل به آرامش می رسد و تنها سخن عشق است که در این گنبد دوار باقی می ماند و مقامی بالاتر از آن وجود ندارد

در عشق خانقاه و خرابات فرق نیست 

 هر جا که هست پرتو روی حبیب هست

یکی از ابیات خیال انگیز حافظ که گفته می شود در آن به نماد آتش در عرفان ایران باستان اشاره شده و روح ایرانی غزل او را به نمایش گذاشته است، این بیت است: از آن به دیر مغانم عزیز می دارند / که آتشی که نمیرد همیشه در دل ماست در دین زرتشتی، آتش، پرتویی از نور ایزدی و نموداری از روشنایی است. طبق اظهارات شیخ اشراق، آتش شئ أشبه و أتمّ به مبادی نوریه است و برادر نور “اسفهبدی” انسان واجب و فرض است، زیرا که سرچشمه ی تمامی آن ها ذات حق و نورالانوار می باشند. زرتشت آتش را نمی پرستید و بر عقیده ی پیشینیان و نیاکان خود نسبت به پرستش آتش نبوده است و معتقدات او با آنچه بعد ها آتش پرستان عنوان کرده اند، اختلاف دارد. او آتش را فقط یک رمز قدوسی و نشانه ای گران بها از اهورامزدا می دانسته است که توسط آن به ماهیت و عصاره ی حقیقت علوی خداوند دانا می توان پی برد.

READ  صرفه جویی در مصرف

شعر عاشقانه ی سنتی به دو دسته ی سروده های عاشقانه زمینی و سروده های عاشقانه ی آسمانی یا عرفانی تقسیم می شود. در عاشقانه های زمینی، عشق کاملا ملموس و معشوق زمینی و دارای جسمیت است؛ دارای خط و خال و چشم و ابروست؛ خصوصیات و ویژگی های انسانی دارد؛ رفتار و واکنش های طبیعی از خود بروز می دهد. این نوع عاشقانه ها در اشعار سعدی به اوج خود می رسند. دسته ی دوم عشق های کلاسیک، عشق عرفانی یا آسمانی است که در حقیقت ثمره ی تصوف اسلامی بوده است. در این نوع از عاشقانه ها، معشوق تغییر ماهیت می دهد؛ به موجودی ماورایی و البته دور از دسترس تبدیل می شود. دراین سروده ها عاشق در جایگاهی به مراتب پایین تر از معشوق قرار می گیرد. این نوع شعر با مولانا به کمال خود دست می یابد. و شاعر بزرگی چون حافظ این دو دسته سروده را با یکدیگر ترکیب کرده و عشقی زمینی _ آسمانی خلق کرده است.

حافظ در اشعارش از صحنه عشق زمینی به طور استعاری به صحنه عشق الهی منتقل می‌شود. اشعار حافظ مملو از این حرکت استعاری است که  استعاره مفهومی نام دارد؛ یعنی مدد گرفتن از صحنه و فضای آشنا (عشق زمینی) برای فهم و بیان صحنه ناآشنا (عشق آسمانی). در این حرکت از مفاهیم فضای نخست (عشوه و غمزه و زلف و گیسو وغیره) برای بیان پدیده های فضای دوم استفاده شده است.

اگرچه اصطلاحات و مفاهیم عرفانی در زبان‌ها و فرهنگ‌های مختلف، متفاوت است، ولی در همه فرهنگ‌ها، روابط وجودی آسمانی را با روابط وجودی زمینی می فهمند.

READ  معماری جدید شهری

از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر         یادگاری که در این گنبد دوار بماند

حافظ طعم عشق زمینی را چشیده است و پس از آن به ساحت الهی توجه می‌کند. اگر عشق به حق تعالی نباشد چه چیزی در عالم ماندگار است؟

حافظ معتقد است که هر کسی در این دنیا عاشق نشود، نقش خود را در کارگاه هستی نمی‌شناسد و اگر اهل تفکر باشیم غذای عقل و فکر همین دیوان حافظ و مثنوی مولوی و سعدی است زیرا این‌ شعرای بزرگ قرآن را منظوم کرده‌اند.

یکی از ویژگی های معشوق این است که به جلوه های گوناگون خود را بر عاشق عرضه می دارد و سعی می کند دل او را برباید. این جلوه گری ها بیانگر ناز معشوق هستند. گاه عشق الهی به صورت عشق انسانی تجلی می کند، بنا براین می توان گفت که ناز برخاسته از زیبایی انسان نیز تجلی ناز الهی است و بین جلوه های ناز خداوند ومعشوق انسانی رابطه وجود دارد. و صفات لطف معشوق انسانی تجلی صفات جمال خداوند و صفات قهر معشوق انسانی تجلی صفات جلال خداوند است. 

و در نهایت اینکه انسان فرزانه از منظر حافظ به درجه ای می رسد که نه تنها گسلی میان عشق و خردش وارد نمی شود، تفاوتی نیز بین عشق زمینی و آسمانی نمی بیند و کل نظام هستی را از منظر وحدت وجود الهی درک کرده و به کاستی های جهان از دریچه حکمت می نگرد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.